کد مطلب:150221 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:236

روح آزاده چه باید بکند؟
فرهنگ اموی غربی نوع خاصی از زندگی را به انسانها پیشنهاد می كند كه تنفس در آن فضا ذلت و خواری است، و انسان بودن و آزاده بودن در چنان شرایطی بسیار مشكل است و انسان های آزاده حیات خود را در هر لحظه در چنان فرهنگی در خطر می بینند.

هر لحظه می بینید معنی حیات دینی و الهی زیر سؤال می رود و حیات پوچ و بی محتوای انسان های لاابالی مورد ستایش قرار می گیرد.

اسیر زمین شدن و از آسمان بازماندن و روزمرگی را زندگی پنداشتن و در دنیاداری مسابقه گذاشتن، زندان متعفنی است كه روح های آزاده نمی توانند بپذیرند، و سر باز زدن از چنین رسومی را در هر زمانه ای زندگی می شمارند، چون اصولا زندگی همین است كه نگذاریم عمرمان از آسمان و غیب و ملكوت بریده شود. یعنی انسانهای بزرگ معنی زندگی خودشان را مقاومت در برابر فرهنگی می دانند كه می خواهد معنی حیات آسمانی را از بین ببرد، و این است كه شعار اصلی حسین علیه السلام فریاد «هیهات منا الذلة» بود. یعنی چنین بودنی كه فرهنگ معاویه پیشنهاد و مطرح می كند، حیاتی ذلیلانه است و این شعار یعنی، آزادی از هر ذلتی كه ما را از آسمان غیب جدا كند و اسیر زمین تاریك افسرده بنماید.


در بحث علائم مادی شدن دین از نظر علامه طباطبائی قدس سره عرض كردیم كه: اهل بیت یعنی معنویت مجسم در درون حوزه فرهنگی اسلام، وگرنه هر حاكمی می آمد یك سری نخلستان درست می كرد و به سر و وضع شهر می رسید. ولی اهل البیت یك روح معنوی در كالبد جامعه اند، و حكومت اموی كالبد بی روح اسلام است. و نهضت حسینی یعنی بقائی همراه با ملكوت، و فعالیت معاویه یعنی بقایی همراه با حیات زمینی.

در واقع یزید پیشنهادش این بود كه امام حیات در كنار حاكمیت فرهنگی او را بپذیرند، تا زنده باشند ولی سؤال این است كه: این چه روحیه ای است كه همراه با یزید بودن برایش ننگ است؟ این یك فرهنگ است كه با فرهنگ یزیدی سازگار نیست و باید در همه ی ابعادش برای ما روشن شود كه چرا این فرهنگ با فرهنگ یزید و معاویه سازگار نیست؟ و از همه مهم تر چگونگی این عدم سازگاری را نشان داد؟ و این دومی خیلی دقیق و حساس است و ما آن را حكمت حسینی نام نهاده ایم و در این سلسله بحث می خواهیم همین را روشن كنیم.

امام حسین علیه السلام فرمودند:



«فان نهزم فهزامون قدما

و ان نهزم فغیر مهزمینا»



با این نیروی كم در مقابل این دشمن قوی می جنگیم، اگر پیروز شدیم تازگی ندارد و اگر كشته شویم دنیا می داند كه ما مغلوب نشده ایم. چون معنی حیات انسان در مقابل فرهنگ مادی معاویه آن است كه هضم آن فرهنگ نشود. حیات حقیقی آن است كه معنویت حفظ شود، حال چه بمانیم و چه كشته شویم. لذا امر به معروف و نهی از منكر مانع این هضم شدن می شود.


حال اگر در این جنگ و جدال مغلوب نشدیم، بر یزیدیان حاكم می شویم كه این چیز جدیدی نیست. یعنی حضرت غلبه بر یزید را چیزی نمی گیرد، همچنانكه تكه تكه شدن زیر سم اسبها را چیزی نمی شمارد و اگر كشته شویم بدن های ما زیر سم اسبها پاره پاره می شود چون می خواهیم انسان بمانیم و آزادگی خود را از دست ندهیم.

قبلا عرض شد كه وقتی حضرت با حر روبرو می شوند، حر به حضرت می گوید: ای پسر فاطمه فكر می كنم اگر مقاومت نكنید بهتر باشد زیرا شما را می كشند. حضرت می فرمایند: «افبالموت تخوفنی؟ آیا مرا از مرگ می ترسانی؟» اصلا مرگ چیزی هست كه تو مرا از آن می ترسانی؟ تأكید من بر این جمله به جهت آن است كه باید این را در ذهنتان حل كنید كه در فرهنگ كربلا عنصری به نام خطر مرگ وجود ندارد و اصلا مرگ چیزی نیست كه تصمیم گیری اصحاب كربلا را تحت تأثیر خود قرار دهد و تصمیم شان را تغییر دهد. حرف این است: «انی لا اری الموت الا السعادة».

یكی از شاعران در مورد اصحاب كربلا می فرماید:



«قد غیر الطعن منهم كل جارحة

الا المكارم فی امن من الغیر». [1] .



نیزه های دشمن همه اعضایشان را تكه تكه كرد مگر همت بلند و مكارم اخلاق شان را كه هیچ نیزه ای نمی توانست تغییر دهد. باید به كربلا از زوایای مختلف نگاه شود تا فرهنگ كربلا برای ما روشن شود. یكی از نكاتی كه باید بررسی شود این است كه: چرا امام حسین علیه السلام از یك طرف وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل را می شنوند بدون آنكه خودشان تغییر مسیر دهند به همراهانشان می گویند: برگردید، چون راه ما، راه كشته شدن است؟ و لذا در آن


زمان عده ای از افراد رفتند. از طرف دیگر امام حسین علیه السلام سایه به سایه زهیر بن قین می روند و او را به همراهی خود دعوت می كنند؟ و یا پیشنهاد حبیب بن مظاهر در رابطه با دعوت طایفه بنی اسد جهت پیوستن آنها به قافله اباعبدالله را می پذیرند؟


[1] وقايع الايام ص 494 - (شعر از شيخ كاظم أزري).